سهلوم رفقا...
حال؟ احوال؟ قصدت از ورود به وبلاگ همایونی؟:دی
راستی عیدتون به خیییییییییییییییییر...یک ماه روزه های قشنگ و خالصانه تون مقبول حق...دعاهای شب های قدرتون مستجاب...و در آخر عیدی هاتون استوار :دی (ببینم، شما، آره اره خود خود تو که الان داری این مطلبو میخونی، چی واسم آوردی؟؟؟ من عیدی میخواااااااااااااااااااااام)
این رنگ متنی که دارم باهاش میتایپم، چقدر قشنگه نه؟؟!!! (پــَ نه پــَ یعنی میخوای سلیقه ی من قشنگ نباشه؟؟!!)
راستی هیچ به عنوان این پستم توجه کردید؟؟
رابطه ی تنگاتنگی با حال و احوال این روزای من داره...آخه تابستون داره تموم میشه، گریـــــــــــــــــــــــــــــه...ننه جون اون دستمالو بده من :دی
ولی ما که امسال خیری از تابستونمون ندیدیم و فک کنم همه تون دیگه کاملا در جریان باشید چرا؟!
شایدم کلا تابستون کوتاه شده که من این احساسو دارم، نه که کره ی زمین 5/2 سانت به خورشید نزدیک تر شده، همه ی فصلا و زمان بهم یریزه دیگه (چه دلیل قنع کننده و زیبایی هم آوردم!!!:دی) بزن به افتخارم کفو برو تو کارم...دوباره به افتخارم...
خب دیگه راستی، اول که شروع کردم این پستو بنویسم یه کم دلم درد میکرد، آخه اینجا هوا کمی سرد شده ولی من دوست ندارم لباس بپوشم، خب دست خودم نیست...زیادی گرمایی ام...پس در نتیجه دارم سرما میخورم...اما الان به لطف زیارت شما خوبم.
خب دیگه شاید تا پایان شهریور فقط یه پست دیگه بذارم و اونم اختصاص میدم به دوستان خوب نتیم، پس از دستش ندید...شاید شما هم جزوشون بودید...
دیگه حرفی نمونده...جز حرف آخر:
کامنت نشه فراموش...لامپ اضافی خاموش
خدانگهدار
تاریخ : چهارشنبه 90/6/9 | 6:44 عصر | نویسنده : طلوع |