سلام،سلوم،سهلام،سهلوم،سهلهلوم:دی....
-زشته فرزندم، اینطوری نگو
-چشم دیگه تکرار نمیشه
*این همون وجدانمه که بار معرفیش کردم بهتون؛ دخمل خوفیه فقط گاهی اوقات چوب میذاره لای چرخمون
خب مثه بچه ی آدم : سلام
حال و احوالات؟ خوبین، خوشین، اوقات میگذره؟ مسلمه که میگذره ولی چه طوری میگذره؟
راستی چیکار میکنین با ماه مبارک؟ روزه نمازاتون قبول درگاه حق انشاالله...
ولی واقعا یه کم سخته، نه؟ حساب کردم 16 ساعت روزه ایم...البته واسه من دیگه زیاد سخت نیست آخه همیشه فقط یکی دو روز اول یه کم تشنم میشه ولی بعدش دیگه عادی میشه، الانم که حالم توپه توپه...فقط دو سه روز پیش سحر خواب موندیم :دی..یعنی خواب نموندیم، مامانم یه کم زود بیدار شد واسه همین اومد یه چرت کوچولو یه ربعه بزنه و.....همون چرت کوچولو به خواب عمیق تا ساعت 9 صبح پیوست!
اون روز واقعا سخت گذشت، دیگه نزدیکای افطار جلو چشام سیاه شده بود و حسابی ضعف کرده بودم، حتی غار غور شکمم هم از رو دیگه رفته بود!! فقط کم مونده بود که روبه قبله دراز بکشم
-هیییییییی واییییی زبونتو گاز بگیر!
- ای بابا، شما باز گیر دادی؟! حقیقتو گفتم عزیز من :دی
خب بگذریم یه چند روز به کلی نت نیومدم اما وقتی اومدم، اکثر دوستان نظر گذاشته بودن که چرا جوابمونو نمیدی؟ از دست ما ناراحتی؟ مگه ما چیکار کردیم و ...
باور کنید هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و من همون ساحل قبلی هستم که یه هفته پیش بودم و از همینجا اعلام میدارم با هیچکس هیچ کدورتی ندارم؛ البته اگه کسی از من چیزی به دل گرفته و من نمیدونم، بیاد بگه تا ببینم چی شده و حل بشه
آها راستی یه خبر خوووووووووش واسه خوانندگان پر و پا قرص وبم دارم، البته شایدم فقط واسه خودم اهمیت داشته باشه ولی به هر حال میگم:
پیج رنگ وبلاگم ارتقا یافت!!!! از صفر به یک :دی... ولی خب باز جای شکرش باقیه که ما نیز جایی در گوگل باز کردیم.
راستی مطلب تبلیغاتی هم بگم :دی ...چند روز پیش(قبل از رمضان) با دوستم داشتیم از در آموزشگاه میومدیم بیرون که خیلی هوا هم گرم و دم کرده بود؛ واسه همین رفتیم از سوپری بالاترش بستنی گرفتیم. من خیلی دستم پر بود: کیف، کیف پول، موبایل، عینک، جلد عینک و ... جا دیگه واسه گرفتن بستنی نداشتم. به خاطر همین اومدم همه رو بذارم تو کیفم و جمع و جورشون کنم. این بین بیشتر حواسم به گوشیم بود که نیفته یه موقع ولی خودمم نمیدونم از کجا یهو صدای خورد شدن یه چیزی اومد!
برگشتم دیدم ای دل غافل، گوشیم بود!!!!! همینجوری ولو شده بود رو زمین، باتریش یه ور، در پشتش یه ور، رم و سیمکارت و چیزای دیگه ش همه پخش شده بودن. هر کی رد میشد میگفت: چیزی نشد، قثط خورد شد! اون لحظه تنها کاری که فک میکردم از دستم بر میاد که واسش انجام بدم، این بود که یه فاتحه ی نا قابل نثار روح پکشیده ش کنم :دی
یاد یکی از دوستام افتادم که این موقع ها به گوشیش شوک قلبی میداد :دی...میذاشتش رو زمین و با دو انگشت احیاش میکرد هههههههههه
برش داشتم و اول رم رو انداختم توش که گم نشه، چون تمام زندگیم توشه! بعد یواش یواش مثل پازل چیدمش و با توکل بر خدا روشنش کردم؛ در کمال نا باوری دیدم روشن شد و وقتی باهاش ور رفتم مثه روز اولش کار میکرد!!! از خوشحالی پریدم بغل دوستم آخه حتی قسمت لمسی روشم باز کار میکرد
البته گوشی من دیگه عادت کرده به طرز فجیع رفتار من باهاش؛ چند بار دیگه هم این طوری شده بود مثلا یه بار شارپرشو کشیدم و از دستم پرت شد رو سرامیک و باز ولو شد ولی وقتی دوباره مثه پازل جمعش کردم، سالم شد! در هر صورت خیلی روداره که با این رفتارای من از رو نمیره، البته اگه دغعه ی بعد جدی از رو رفت، باید قید گوشی رو به کل بزنم آخه پارسال یه s3600 داشتم که به طرز مشکوکی گم شد یعنی بهتره بگم دزدیدنش :(
اگه کارتون اکشنه و دنبال گوشی عایق ضربه(!) میگردین ، BL 20 LG بهترین گزینه ست
خب دیگه یواش یواش برم...آها راستی قبل از رفتن اینم بگم که پروفایلم آپه؛ اگه خواستین، یه سر بزنین
ببخشید اگه بازم طولانی شد،
لامپ اضافی خاموش// کامنت نشه فراموشششششش
تاریخ : شنبه 90/5/15 | 3:26 عصر | نویسنده : طلوع |